کافتن (Rifting) و وارونگی تکتونیکی (Tectonic Inversion) الگوئی برای تفسیر تحولات ساختاری زون سنندج- سیرجان: تعمیم آن در گستره ایران زمین
دسته | تکتونیک |
---|---|
گروه | سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور |
مکان برگزاری | دوازهمین گردهمائی علوم زمین |
نویسنده | مسیب- سبزه ئی |
تاريخ برگزاری | ۱۸ بهمن ۱۳۷۲ |
سازو کارهایی که موجب تشکیل پوسته جامد زمین می گردد یکی از مهمترین مباحثی است که همواره ذهن اندیشمندان زمین شناسی را بخود مشغول نموده است.
پدیده کافت (Rifting) به عنوان یکی از اساسی ترین ساز و کار های تشکیل پوسته بیش از صد سال است که توجه زمین شناسان را بخود جلب نموده است. در این مقوله تشکیل پوسته جامد زمین در اقیانوسها، باز شناخت چگونگی تشکیل ابرقاره اولیه تکه تکه شدن مکرر آن
(Pangea III, Pangea II, Pangea I, Pangea0) تشکیل کافت های درون قاره ای
(Intracontinental Rifts) و کافت های میان قاره ای (Intracontinental Rifts) و پدیداری اولاکوژن ها (Aulacogens) و اولاکوژئوسنکلینال ها (Aulacogeosynclines) و دیرینه کافت ها (Paleorifts) و کافت های نافرجام (Aborted Rifts) و نحوه از میان رفتن آنها و تبدیل آنها به کمربندهای کوهزائی مورد بحث و نبادل نظر قرار گرفته است.
در سمپوزیومی که تحت نام ژئودینامیک کافتن به همت P.A.ZIEGLER در سال 1990 برگزار گردید و نتایج آن در سه شماره مجله (Tectonophysics, 1992) منتشر گردید ساز و کار کافتن و اهمیت آن در تحولات پوسته جامد زمین مورد یک ارزیابی مجدد قرار گرفت.
بسیاری از دانشمندان از جمله Ziegler, Milanovsky, Khain در این سمپوزیوم تشکیل کمربند های کوهزایی را تنها از طریق تولید پوسته درمراکز گسترش اقیانوسی و رانش آن به سمت لبه قاره و فرو زمین به زیر آن و تبدیل آن به پوسته قاره ای- که محور اصلی الگوهای تکتونیک ورقی (Plate Tectonic) می باشد به شدت زیر سوال بوده بلکه بر اهمیت پدیده های کافتن درون و میان قاره ای و تشکیل حوضه های رسوبی طویل و کم پهنه با تاثیر نیروهای کششی بر پوسته قاره ای و متعاقب آن تاثیر نیروهای فشاری در شکل گیری کمربندهای کوهزایی اصرار ورزیده اند.
آنان بر تاثیر نیروهای کششی و فرو پاشی شکنای قسمت بالای پوسته با تشکیل گسل های عادی (Normal Faulting) و گسل های لیستریک
(Lysteric Fault) و دگر شکلی پلاستیک (Ductile) گوشته لیتوسفری (Lithospheric Mantle) و نازک شدن آن بر اثر تغییر مکان قائم مرز بین آستنوسفر و لیتوسفر برای تشکیل کافت ها اصرار ورزیده اند.
بسیاری از آنان بر خلاف (Sengor et al, 1992) که کافت ها را به دو دسته 1- غیر فعال که در اثر نیروهای کششی بوجود می آیند (Passive Rifts) و 2- فعال که در اثر دیاپیری های بالا رونده از گوشته
(Mantle Plume) بوجود می آیند تقسیم نموده و تشکیل کافت ها را معلول تاثیر متقابل پدیده های حرارتی و مکانیکی دانسته اند. (Khain, 1992) به صراحت گفته است که در حالیکه کافتن غیر فعال (Passive Riftogenesis) در اثر تنش های خارجی و تنش های متمرکز در نقاط ضعف قاره ای شکل می گیرد و کافتن فعال بر اثر ناهنجاریهای گرمائی اعمال شده از دیاپیر های گرم گوشته هویت میابند این دو پدیده می توانند مکمل یکدیگر نیز باشند.
بسیاری از شرکت کنندگان بر تجدید فعالیت مکرر در نقاطی از پوسته که قبلاٌ در پرکامبرین و پالئوزوئیک فعال بوده اند و به عنوان نقطه ضعف تلقی می شوند در شکل گیری کافت های جدید اصرار ورزیدند و فرو پاشی (Breakup) و شکل گیری مجدد ابر قاره Pangea را با تجدید فعالیت مکرر همین نقطه ضعف ها و هدایت شدن فعالیت های گرمائی گوشته به سمت این نقاط ضعف تفسیر نموده اند.
مثلاٌ در مورد کافت دریای قرمز ثابت نموده اند که این کافت حتی در پرکامبرین نیز بعنوان یک کافت اقیانوسی عمل نموده و از پرکامبرین تا الیگوسن کرارا باز و بسته شده است. (Milanovsky, 1992) کمربندهای کوهزایی بسیاری از گستره های آسیای مرکزی، روسیه و سایر نقاط جهان را معلول بسته شدن این کافت ها در اثر نیروهای فشاری اعمال شده با فاصله یا در زمانی بسیار دور از آخرین مراحل فاز کششی بر روی کافت ها دانسته و وارونگی تکتونیکی آنها را به فازهای انقباض و تشکیل انها را به فاز انبساط کره زمین مرتبط دانسته است.
وضعیت در ایران زمین
2-1: زون سنندج- سیرجان
سبزه ئی 1974 بروجود دو گونه سرزمین در گستره ایران زمین تاکید ورزیده است. یکی از آنها سکو یا پلاتفرم پالئوزوئیک - تریاس زیرین است که دگرگون نبوده و ولکانیسم بازالتی در دوره های مختلف آن از اهمیت موضعی برخوردار بوده است.
دومین نوع سرزمین های دگرگونی پالئوزوئیک- تریاس می باشد که دگرگون بوده و ولکانیسم بازالتی- الترامافیکی در آن بسیار پر اهمیت است. او وجود این دو گونه پالئوزوئیک را با وجود ریفت های درون قاره ای در میان گستره های پلاتفرمی توجیه نموده است.
این الگو بسیار به الاکوژئوسینکلینال (Aulacogeosyncline) یا به تعبیر (Milanovsky) پلاتفرم دگرگونه (Metaplatform) شباهت دارد.
مطالعات اخیر در ایران مرکزی و خصوصاٌ زون سنندج- سیرجان نشان داد که پیکره های سنگی پلاتفرم پالئوزوئیک- تریاس و پیکره های سنگی دگرگونه و زون سنندج- سیرجان از نظر سنی شباهت بسیار زیادی دارند. تنها وجود دگرگونی بسیار شدید ناحیه ای و چین خوردگی و دگر شکلی تدریجی از شکنا تا پلاستیک، دگرشیبی شدید بین تریاس بالا و سنگ های دگرگونه و نفوذ توده های گرانیتی، گابروئی و دگرگونی حرارتی شدید، تشکیل زونهای روراندگی و ایجاد سفره های روراندگی بسیار گسترده زونهای شبیه سنندج- سیرجان را از پلاتفرم نا دگرگونه متمایز می سازد. متامرفیسم استاتیک سنگ های پالئوزوئیک را سبزه ئی (1974) و سبزه ئی و حقی پور (1975) با دگرگونی استاتیک اقیانوسی در ریفت های اقیانوسی مقایسه کرد و دلیل آن را وجود شار حرارتی بالا فرو نشست و تجمع رسوبات ضخیم آواری در کافت میان قاره ای دانسته اند.
سبزه ئی و همکاران (1370) و (1371) و (1372) بر یک فاز کوهزایی کیمیرین آغازی که موجب چین خوردگی و دگرگونی و نفوذ توده های گرانیتی و ایجاد سفره های روراندگی و تشکیل ژرفاهای مزوزوئیک و اولیستوستروم های مربوطه (در لبه جنوب غربی زون سنندج- سیرجان) گردیده اصرار ورزیده اند و تمامی آنها را به دلیل بسته شدن کافت ها و یا اولاکوژن های پالئوزوئیک- تریاس داشته اند.
این کافت ها بار دیگر بموازات ساختارهای قبلی در تریاس بالایی و ژوراسیک میانی بالایی باز و تماماٌ در فاز لارامید بسته شده اند و همراه با مجموعه های دگرگونی زون سنندج- سیرجان بصورت سفره های روراندگی با ساختار Imbricate بر لبه زاگرس رانده شده اند. در بستر بعضی از کافتها مانند کافت افیولیت نیریز- اسفندقه مجموعه های افیولیتی قدیمی (پر کامبرین- پرکامبرین بالایی و اوائل پالئوزوئیک) نمایان گشته و دایکهای ورقی و گدازه های بالشی مستقیماٌ در درون و روی آنها بوجود آمده اند.
2-2: وضعیت در سایر نقاط ایران
تحقیقات انجام شده در سالهای اخیر نشان داده که بسیاری از مجموعه های دگرگونه ایران زمین مانند ایران مرکزی- گرگان- اسالم شاندرمن- خوی- تکاب عمدتاٌ به پالئوزوئیک تعلق داشته و فاز اصلی چین خوردگی یا حداقل آخرین فاز اصلی چین خوردگی آنها به کوهزایی کیمیرین آغازی منتسب می باشد. نفوذ توده های گرانیتی تریاس، ژوراسیک، کرتاسه، ائوسن در این بوم های دگرگونه آثار دگرگونه متعددی را بر جا گذاشته و کافت های مذکور که در درون پلاتفرم پالئوزوئیک- پر کامبرین بالایی آرایش یافته اند به همراه دگرگونه های مذکور بصورت بوم های نابرجا در آمده و در بعضی از موارد مانند کوهستانهای طالش بطور متناوب بصورت فلس های مکرر در لابلای هم تکرار گشته اند.
همزیستی تکتونیکی پالئوزوئیک دگرگونه و نادگرگونه تنها با وارونگی تکتونیکی Tectonic Inversion کافت های درون قاره و شانه های پلاتفرمی آن قابل توجیه است.
3- پی آمدها:
1- به دلیل نا دگرگونه بودن پلاتفرم پالئوزوئیک دگرگونه های ایران زمین را نباید پر کامبرین دانست. این تفکر از اساس اشتباه است زیرا دو بوم نادگرگونه و دگرگونه معلول وجود آرایش اولاکوژن- پلاتفرم در گستره ایران زمین در سراسر یک پریود بین پر کامبرین بالایی- تریاس است.
در طول مزوزئیک و سنوزوئیک نیز چنین بوده است.
2- متامورفیسم استاتیک اولاکوژنها همچنین متامورفیسم حین تکتونیکی، برخاست (Uplift) وجود توده های گرانیتی حین و بعد از کوهزایی، دگرشیبی شدید بین تریاس بالا- ژوراسیک پایینی در اکولاژن های چین خورده و کم اهمیت بودن آنها در پلاتفرم پالئوزوئیک نشانه وجود دو رژیم متفاوت تکتونیکی از پرکامبرین بالایی تا اواسط تریاس است.
در این ارتباط سنگ های دگرگونه معرف کافت های وارونه شده بوده و سنگ های نادگرگونه همراه آنها قاچ هایی (Slice) از پلاتفرم های مجاور می باشد.
3- تفاوت بین مجموعه های مزوزوئیک زون خرد شده زاگرس و ایران مرکزی و حاشیه های زاگرس (رادیولاریت های پیتشاکون، و بیستون، توربیدیت ها و سنگ های آذرین ژوراسیک میانی و زیرین) معلول دوباره فعال شدن کافت های مذکور در مزوزوئیک می باشد.
4- چند زادی آشکار افیولیت ها و تعلق بخش هایی از آن (الترامافیک ها و گابروهای لایه ای) به پرکامبرین بالایی و بخش هایی به کرتاسه بالایی (دایک ها و گدازه های بالشی) معلول کافتن مکرر در فازهای کششی (Pan- African و کرتاسه بالایی) و روراندگی کافت ها در فازهای فشاری (کیمیرین آغازی- لارامید- آلپین قدیمی و جوان) است.
5- تغییر ناگهانی زون سنندج- سیرجان به زاگرس و تغییر تدریجی متاپلاتفرم سنندج سیرجان به پلاتفرم احتمالاٌ معلول آن است که بین ایران مرکزی و زاگرس یک شکستگی بسیار عمیق و قدیمی اولیه وجود داشته است.
6- وجود گرانیت های بسیار فراوان در بوم های دگرگونه معلول ذوب پوسته قاره ای تکه تکه شده قدیمی در درون اولاکوژن ها بوده و دلیل فراوانی بازالت قلیایی در پلاتفرم معلول تاثیر متاسوماتیکی پوسته قاره ای بر ماگماهای صعود کننده می باشد.
دلیل فقیر بودن سنگ های الترامافیک افیولیتی عبور مقادیر زیادی ماگمای بازالتی از درون آنها در پریودهای تریاس و ژوراسیک و کرتاسه بالایی است که موجب مهاجرت عناصر ناسازگار از درون گوشته به درون ماگما می باشد که عملاٌ بخش های زیادی از این سنگ ها را Depleted نموده است.
باید خاطر نشان ساخت که در تحولات وارونگی مهمترین سطح Detachment همان مرز بین پوسته قاره ای و الترامافیک- مافیک های قدیمی مربوط به Continental Mantle می باشند.
ملانژهای افیولیتی عموماٌ در وارونگی های تکتونیکی بر اثر صعود دیاپیریک توده های الترامافیک سرپانیتی شده بوجود می آیند.
4- الگوی ساختاری
با توجه به مطالب فوق الذکر تحولات زون ایران مرکزی (محدوده بین زاگرس و کپه داغ را می توان چنین تصور نمود:
1- در اواخر پر کامبرین و اوائل Vendian با وارونگی ریفت های قدیمی و تشکیل یک پهنه متصل بین آفریقا و آسیا گستره ای تشکیل شده که در آن زون های شکستگی در جهات متعدد شکل گرفته است.
شباهت این زونها مانند شباهت پهنه های گرین استون است که در کراتون افریقا بین سرزمین های گسترده گنایسی به آنها جوش خورده است و گرین استون ها (Greenstone Belt) نماینده نقاط ضعفی است که در پرکامبرین جولانگاه فعالیت های گوشته بالایی بوده است.
این شکستگی ها مانند زون گسلی زاگرس، گسل نایبند، درونه، گسل عطاری در اواخر پرکامبرین شکل گرفته اند.
2- در وندین با اعمال نیروهای کششی و تجدید حیات گوشته بالایی اولاکوژن هایی به موازات زون های گسلی مذکور بوجود آمده که در بعضی از موارد مانند زون سنندج- سیرجان به تشکیل پوسته اقیانوسی (برونریزی ماگمای بازالتی) نیز انجامیده است. در اطراف این اولاکوژن ها پهنه های پلاتفرمی بوجود آمده است. در اواخر تریاس میانی و اوایل تریاس بالایی این اولاکوژن ها بسته شده و مواد درون آنها دگرگون شده، چین خورده و بصورت سفره های روراندگی وارونه گشته اند. یعنی همان گسل های کششی اولیه که روزگاری نقش گسل های نرمال و Lysteric داشته اند. امروزه در پدیده های فشاری موجبات تشکیل روراندگیها و ساختارهای Imbricate را فراهم نموده اند.
3- این پدیده کراراٌ در مزوزوئیک تکرار گشته است.
در خاتمه باید به این سوال های اساسی پاسخ داده شود که
1- چرا این کافت ها مکرراٌ بوجود می آیند و متعاقبا بسته می شوند
2- اگر یقین داریم که تمامی این تحولات کششی و فشاری مکرر بر اساس فعالیت های گوشته بوقوع می پیوندد چه عاملی به آن تحولات فرمان می دهد؟
به نظر این جانب در مرکز کره زمین توده گازی متکاثفی قرار دارد که در اثر انفجارات هسته ای زبانه هایی از سطح آن مانند زبانه های خورشید به سمت گوشته بالا می آید.
بالا آمدن این زبانه ها نظم حرارتی گوشته را بهم می زند و ساختار گوشته را تغییر داده و تعادل گرانشی آن قسمت را بهم می زند و این پدیده بالا آمدن دیاپیرهایی از گوشته را موجب می شود که این دیاپیرها به گوشته لیتوسفری می رسند و در درون آن بطور افقی گسترش یافته و بر گوشته لیتوسفری نوعی کشش یا (Drag) اعمال می نمایند. تاثیر این Drag ها و وجود نقاط ضعف پوسته باعث ایجاد شکستگی های نرمال و Lysteric در پوسته می شود.
به نظر می رسد که گسل های Lysteric در مرز بین پوسته جامد و گوشته لیتوسفری تحول میابد.
این تحولات موجب افزایش حجم کره زمین شده و فروکش نمودن زبانه های حرارتی باعث انقباض و بسته شدن کافت ها می شود.
گسل های عادی و Lysteric اولیه این بار با انقباض پوسته به عنوان عواملی برای از بین بردن و استهلاک این انقباض عمل می نمایند.
یادآوری می شود که گازی بودن مرکز زمین یا Core فرضیه جدیدی نیست و سالها است که عده ای از دانشمندان فیزیکدان و زمین شناس آنرا مطرح نموده اند. آیا واقعاٌ در مرکز زمین خورشیدی کوچک وجود دارد؟
آیا ضربان دائمی و تپش های مکرر قلب این خورشید فرمان اصلی کافتن و وارونگی را صادر می نماید؟
پدیده کافت (Rifting) به عنوان یکی از اساسی ترین ساز و کار های تشکیل پوسته بیش از صد سال است که توجه زمین شناسان را بخود جلب نموده است. در این مقوله تشکیل پوسته جامد زمین در اقیانوسها، باز شناخت چگونگی تشکیل ابرقاره اولیه تکه تکه شدن مکرر آن
(Pangea III, Pangea II, Pangea I, Pangea0) تشکیل کافت های درون قاره ای
(Intracontinental Rifts) و کافت های میان قاره ای (Intracontinental Rifts) و پدیداری اولاکوژن ها (Aulacogens) و اولاکوژئوسنکلینال ها (Aulacogeosynclines) و دیرینه کافت ها (Paleorifts) و کافت های نافرجام (Aborted Rifts) و نحوه از میان رفتن آنها و تبدیل آنها به کمربندهای کوهزائی مورد بحث و نبادل نظر قرار گرفته است.
در سمپوزیومی که تحت نام ژئودینامیک کافتن به همت P.A.ZIEGLER در سال 1990 برگزار گردید و نتایج آن در سه شماره مجله (Tectonophysics, 1992) منتشر گردید ساز و کار کافتن و اهمیت آن در تحولات پوسته جامد زمین مورد یک ارزیابی مجدد قرار گرفت.
بسیاری از دانشمندان از جمله Ziegler, Milanovsky, Khain در این سمپوزیوم تشکیل کمربند های کوهزایی را تنها از طریق تولید پوسته درمراکز گسترش اقیانوسی و رانش آن به سمت لبه قاره و فرو زمین به زیر آن و تبدیل آن به پوسته قاره ای- که محور اصلی الگوهای تکتونیک ورقی (Plate Tectonic) می باشد به شدت زیر سوال بوده بلکه بر اهمیت پدیده های کافتن درون و میان قاره ای و تشکیل حوضه های رسوبی طویل و کم پهنه با تاثیر نیروهای کششی بر پوسته قاره ای و متعاقب آن تاثیر نیروهای فشاری در شکل گیری کمربندهای کوهزایی اصرار ورزیده اند.
آنان بر تاثیر نیروهای کششی و فرو پاشی شکنای قسمت بالای پوسته با تشکیل گسل های عادی (Normal Faulting) و گسل های لیستریک
(Lysteric Fault) و دگر شکلی پلاستیک (Ductile) گوشته لیتوسفری (Lithospheric Mantle) و نازک شدن آن بر اثر تغییر مکان قائم مرز بین آستنوسفر و لیتوسفر برای تشکیل کافت ها اصرار ورزیده اند.
بسیاری از آنان بر خلاف (Sengor et al, 1992) که کافت ها را به دو دسته 1- غیر فعال که در اثر نیروهای کششی بوجود می آیند (Passive Rifts) و 2- فعال که در اثر دیاپیری های بالا رونده از گوشته
(Mantle Plume) بوجود می آیند تقسیم نموده و تشکیل کافت ها را معلول تاثیر متقابل پدیده های حرارتی و مکانیکی دانسته اند. (Khain, 1992) به صراحت گفته است که در حالیکه کافتن غیر فعال (Passive Riftogenesis) در اثر تنش های خارجی و تنش های متمرکز در نقاط ضعف قاره ای شکل می گیرد و کافتن فعال بر اثر ناهنجاریهای گرمائی اعمال شده از دیاپیر های گرم گوشته هویت میابند این دو پدیده می توانند مکمل یکدیگر نیز باشند.
بسیاری از شرکت کنندگان بر تجدید فعالیت مکرر در نقاطی از پوسته که قبلاٌ در پرکامبرین و پالئوزوئیک فعال بوده اند و به عنوان نقطه ضعف تلقی می شوند در شکل گیری کافت های جدید اصرار ورزیدند و فرو پاشی (Breakup) و شکل گیری مجدد ابر قاره Pangea را با تجدید فعالیت مکرر همین نقطه ضعف ها و هدایت شدن فعالیت های گرمائی گوشته به سمت این نقاط ضعف تفسیر نموده اند.
مثلاٌ در مورد کافت دریای قرمز ثابت نموده اند که این کافت حتی در پرکامبرین نیز بعنوان یک کافت اقیانوسی عمل نموده و از پرکامبرین تا الیگوسن کرارا باز و بسته شده است. (Milanovsky, 1992) کمربندهای کوهزایی بسیاری از گستره های آسیای مرکزی، روسیه و سایر نقاط جهان را معلول بسته شدن این کافت ها در اثر نیروهای فشاری اعمال شده با فاصله یا در زمانی بسیار دور از آخرین مراحل فاز کششی بر روی کافت ها دانسته و وارونگی تکتونیکی آنها را به فازهای انقباض و تشکیل انها را به فاز انبساط کره زمین مرتبط دانسته است.
وضعیت در ایران زمین
2-1: زون سنندج- سیرجان
سبزه ئی 1974 بروجود دو گونه سرزمین در گستره ایران زمین تاکید ورزیده است. یکی از آنها سکو یا پلاتفرم پالئوزوئیک - تریاس زیرین است که دگرگون نبوده و ولکانیسم بازالتی در دوره های مختلف آن از اهمیت موضعی برخوردار بوده است.
دومین نوع سرزمین های دگرگونی پالئوزوئیک- تریاس می باشد که دگرگون بوده و ولکانیسم بازالتی- الترامافیکی در آن بسیار پر اهمیت است. او وجود این دو گونه پالئوزوئیک را با وجود ریفت های درون قاره ای در میان گستره های پلاتفرمی توجیه نموده است.
این الگو بسیار به الاکوژئوسینکلینال (Aulacogeosyncline) یا به تعبیر (Milanovsky) پلاتفرم دگرگونه (Metaplatform) شباهت دارد.
مطالعات اخیر در ایران مرکزی و خصوصاٌ زون سنندج- سیرجان نشان داد که پیکره های سنگی پلاتفرم پالئوزوئیک- تریاس و پیکره های سنگی دگرگونه و زون سنندج- سیرجان از نظر سنی شباهت بسیار زیادی دارند. تنها وجود دگرگونی بسیار شدید ناحیه ای و چین خوردگی و دگر شکلی تدریجی از شکنا تا پلاستیک، دگرشیبی شدید بین تریاس بالا و سنگ های دگرگونه و نفوذ توده های گرانیتی، گابروئی و دگرگونی حرارتی شدید، تشکیل زونهای روراندگی و ایجاد سفره های روراندگی بسیار گسترده زونهای شبیه سنندج- سیرجان را از پلاتفرم نا دگرگونه متمایز می سازد. متامرفیسم استاتیک سنگ های پالئوزوئیک را سبزه ئی (1974) و سبزه ئی و حقی پور (1975) با دگرگونی استاتیک اقیانوسی در ریفت های اقیانوسی مقایسه کرد و دلیل آن را وجود شار حرارتی بالا فرو نشست و تجمع رسوبات ضخیم آواری در کافت میان قاره ای دانسته اند.
سبزه ئی و همکاران (1370) و (1371) و (1372) بر یک فاز کوهزایی کیمیرین آغازی که موجب چین خوردگی و دگرگونی و نفوذ توده های گرانیتی و ایجاد سفره های روراندگی و تشکیل ژرفاهای مزوزوئیک و اولیستوستروم های مربوطه (در لبه جنوب غربی زون سنندج- سیرجان) گردیده اصرار ورزیده اند و تمامی آنها را به دلیل بسته شدن کافت ها و یا اولاکوژن های پالئوزوئیک- تریاس داشته اند.
این کافت ها بار دیگر بموازات ساختارهای قبلی در تریاس بالایی و ژوراسیک میانی بالایی باز و تماماٌ در فاز لارامید بسته شده اند و همراه با مجموعه های دگرگونی زون سنندج- سیرجان بصورت سفره های روراندگی با ساختار Imbricate بر لبه زاگرس رانده شده اند. در بستر بعضی از کافتها مانند کافت افیولیت نیریز- اسفندقه مجموعه های افیولیتی قدیمی (پر کامبرین- پرکامبرین بالایی و اوائل پالئوزوئیک) نمایان گشته و دایکهای ورقی و گدازه های بالشی مستقیماٌ در درون و روی آنها بوجود آمده اند.
2-2: وضعیت در سایر نقاط ایران
تحقیقات انجام شده در سالهای اخیر نشان داده که بسیاری از مجموعه های دگرگونه ایران زمین مانند ایران مرکزی- گرگان- اسالم شاندرمن- خوی- تکاب عمدتاٌ به پالئوزوئیک تعلق داشته و فاز اصلی چین خوردگی یا حداقل آخرین فاز اصلی چین خوردگی آنها به کوهزایی کیمیرین آغازی منتسب می باشد. نفوذ توده های گرانیتی تریاس، ژوراسیک، کرتاسه، ائوسن در این بوم های دگرگونه آثار دگرگونه متعددی را بر جا گذاشته و کافت های مذکور که در درون پلاتفرم پالئوزوئیک- پر کامبرین بالایی آرایش یافته اند به همراه دگرگونه های مذکور بصورت بوم های نابرجا در آمده و در بعضی از موارد مانند کوهستانهای طالش بطور متناوب بصورت فلس های مکرر در لابلای هم تکرار گشته اند.
همزیستی تکتونیکی پالئوزوئیک دگرگونه و نادگرگونه تنها با وارونگی تکتونیکی Tectonic Inversion کافت های درون قاره و شانه های پلاتفرمی آن قابل توجیه است.
3- پی آمدها:
1- به دلیل نا دگرگونه بودن پلاتفرم پالئوزوئیک دگرگونه های ایران زمین را نباید پر کامبرین دانست. این تفکر از اساس اشتباه است زیرا دو بوم نادگرگونه و دگرگونه معلول وجود آرایش اولاکوژن- پلاتفرم در گستره ایران زمین در سراسر یک پریود بین پر کامبرین بالایی- تریاس است.
در طول مزوزئیک و سنوزوئیک نیز چنین بوده است.
2- متامورفیسم استاتیک اولاکوژنها همچنین متامورفیسم حین تکتونیکی، برخاست (Uplift) وجود توده های گرانیتی حین و بعد از کوهزایی، دگرشیبی شدید بین تریاس بالا- ژوراسیک پایینی در اکولاژن های چین خورده و کم اهمیت بودن آنها در پلاتفرم پالئوزوئیک نشانه وجود دو رژیم متفاوت تکتونیکی از پرکامبرین بالایی تا اواسط تریاس است.
در این ارتباط سنگ های دگرگونه معرف کافت های وارونه شده بوده و سنگ های نادگرگونه همراه آنها قاچ هایی (Slice) از پلاتفرم های مجاور می باشد.
3- تفاوت بین مجموعه های مزوزوئیک زون خرد شده زاگرس و ایران مرکزی و حاشیه های زاگرس (رادیولاریت های پیتشاکون، و بیستون، توربیدیت ها و سنگ های آذرین ژوراسیک میانی و زیرین) معلول دوباره فعال شدن کافت های مذکور در مزوزوئیک می باشد.
4- چند زادی آشکار افیولیت ها و تعلق بخش هایی از آن (الترامافیک ها و گابروهای لایه ای) به پرکامبرین بالایی و بخش هایی به کرتاسه بالایی (دایک ها و گدازه های بالشی) معلول کافتن مکرر در فازهای کششی (Pan- African و کرتاسه بالایی) و روراندگی کافت ها در فازهای فشاری (کیمیرین آغازی- لارامید- آلپین قدیمی و جوان) است.
5- تغییر ناگهانی زون سنندج- سیرجان به زاگرس و تغییر تدریجی متاپلاتفرم سنندج سیرجان به پلاتفرم احتمالاٌ معلول آن است که بین ایران مرکزی و زاگرس یک شکستگی بسیار عمیق و قدیمی اولیه وجود داشته است.
6- وجود گرانیت های بسیار فراوان در بوم های دگرگونه معلول ذوب پوسته قاره ای تکه تکه شده قدیمی در درون اولاکوژن ها بوده و دلیل فراوانی بازالت قلیایی در پلاتفرم معلول تاثیر متاسوماتیکی پوسته قاره ای بر ماگماهای صعود کننده می باشد.
دلیل فقیر بودن سنگ های الترامافیک افیولیتی عبور مقادیر زیادی ماگمای بازالتی از درون آنها در پریودهای تریاس و ژوراسیک و کرتاسه بالایی است که موجب مهاجرت عناصر ناسازگار از درون گوشته به درون ماگما می باشد که عملاٌ بخش های زیادی از این سنگ ها را Depleted نموده است.
باید خاطر نشان ساخت که در تحولات وارونگی مهمترین سطح Detachment همان مرز بین پوسته قاره ای و الترامافیک- مافیک های قدیمی مربوط به Continental Mantle می باشند.
ملانژهای افیولیتی عموماٌ در وارونگی های تکتونیکی بر اثر صعود دیاپیریک توده های الترامافیک سرپانیتی شده بوجود می آیند.
4- الگوی ساختاری
با توجه به مطالب فوق الذکر تحولات زون ایران مرکزی (محدوده بین زاگرس و کپه داغ را می توان چنین تصور نمود:
1- در اواخر پر کامبرین و اوائل Vendian با وارونگی ریفت های قدیمی و تشکیل یک پهنه متصل بین آفریقا و آسیا گستره ای تشکیل شده که در آن زون های شکستگی در جهات متعدد شکل گرفته است.
شباهت این زونها مانند شباهت پهنه های گرین استون است که در کراتون افریقا بین سرزمین های گسترده گنایسی به آنها جوش خورده است و گرین استون ها (Greenstone Belt) نماینده نقاط ضعفی است که در پرکامبرین جولانگاه فعالیت های گوشته بالایی بوده است.
این شکستگی ها مانند زون گسلی زاگرس، گسل نایبند، درونه، گسل عطاری در اواخر پرکامبرین شکل گرفته اند.
2- در وندین با اعمال نیروهای کششی و تجدید حیات گوشته بالایی اولاکوژن هایی به موازات زون های گسلی مذکور بوجود آمده که در بعضی از موارد مانند زون سنندج- سیرجان به تشکیل پوسته اقیانوسی (برونریزی ماگمای بازالتی) نیز انجامیده است. در اطراف این اولاکوژن ها پهنه های پلاتفرمی بوجود آمده است. در اواخر تریاس میانی و اوایل تریاس بالایی این اولاکوژن ها بسته شده و مواد درون آنها دگرگون شده، چین خورده و بصورت سفره های روراندگی وارونه گشته اند. یعنی همان گسل های کششی اولیه که روزگاری نقش گسل های نرمال و Lysteric داشته اند. امروزه در پدیده های فشاری موجبات تشکیل روراندگیها و ساختارهای Imbricate را فراهم نموده اند.
3- این پدیده کراراٌ در مزوزوئیک تکرار گشته است.
در خاتمه باید به این سوال های اساسی پاسخ داده شود که
1- چرا این کافت ها مکرراٌ بوجود می آیند و متعاقبا بسته می شوند
2- اگر یقین داریم که تمامی این تحولات کششی و فشاری مکرر بر اساس فعالیت های گوشته بوقوع می پیوندد چه عاملی به آن تحولات فرمان می دهد؟
به نظر این جانب در مرکز کره زمین توده گازی متکاثفی قرار دارد که در اثر انفجارات هسته ای زبانه هایی از سطح آن مانند زبانه های خورشید به سمت گوشته بالا می آید.
بالا آمدن این زبانه ها نظم حرارتی گوشته را بهم می زند و ساختار گوشته را تغییر داده و تعادل گرانشی آن قسمت را بهم می زند و این پدیده بالا آمدن دیاپیرهایی از گوشته را موجب می شود که این دیاپیرها به گوشته لیتوسفری می رسند و در درون آن بطور افقی گسترش یافته و بر گوشته لیتوسفری نوعی کشش یا (Drag) اعمال می نمایند. تاثیر این Drag ها و وجود نقاط ضعف پوسته باعث ایجاد شکستگی های نرمال و Lysteric در پوسته می شود.
به نظر می رسد که گسل های Lysteric در مرز بین پوسته جامد و گوشته لیتوسفری تحول میابد.
این تحولات موجب افزایش حجم کره زمین شده و فروکش نمودن زبانه های حرارتی باعث انقباض و بسته شدن کافت ها می شود.
گسل های عادی و Lysteric اولیه این بار با انقباض پوسته به عنوان عواملی برای از بین بردن و استهلاک این انقباض عمل می نمایند.
یادآوری می شود که گازی بودن مرکز زمین یا Core فرضیه جدیدی نیست و سالها است که عده ای از دانشمندان فیزیکدان و زمین شناس آنرا مطرح نموده اند. آیا واقعاٌ در مرکز زمین خورشیدی کوچک وجود دارد؟
آیا ضربان دائمی و تپش های مکرر قلب این خورشید فرمان اصلی کافتن و وارونگی را صادر می نماید؟