مفاهیم جدیدی از چینه شناسی سازند هرمز و مسئله دیاپیریزم در گنبدهای نمکی جنوب ایران

     از ۱۱۵ گنبد نمکى جنوب ایران ۱۰۱تاى آن بین بندرعباس ـ سروستان و ۱۴ تاى دیگر در جنوب کازرون افتاده است. بین این گستره تاکنون دیاپیر و یا گنبدى دیده نشده است. از آنچه درباره این دیاپیرها از سال ۱۸۵۱ تا یکى دو سال اخیر نوشته شده، مجموعه‌اى درهم از سنگهاى مختلف ماگمائى، رسوبى و دگرگونى در نظر مجسم میشود که توده نمک در حین صعود از جاى کنده و درهم آمیخته است. اکثراً پیدائى دیاپیرها را به سطح زمین در اثر حرکت گسله‌ها و وزن سبک نمک دانسته و کوشیده‌اند تا آنها را بر راستاى این گسله‌ها بیارایند. با اینهمه تنها حدود ۲۵ درصد دیاپیرها از این آرایشهاى فرض شده تبعیت میکند.
   مطالعات اخیر معلوم داشته که این مجموعه درهم که بنام سازند هرمز معروف گشته است به واقع نظم یک سازند را داشته و از چهار واحد مشخص از بالا به پائین بشرح زیر تشکیل شده است:
   ۴- تناوب ماسه سنگ ، مارن، شیل و ولکانیت‌هاى اسیدى و بازیک
   ۳- کربنات هاى جلبکى سیاه رنگ بدبو
   ۲- مارن ـ انیدریت ـ آهن سنگ و ولکانیت هاى اسیدى
   ۱- نمک
   سن واحدهاى ۲ تا ۴ کامبرین میانى تا اردویسین و سن واحد نمکى ۱ هر چند بخوبى دانسته نیست ولى مى‌تواند مربوط به کامبرین پائین تا میانى باشد.
   ماگماهاى اسیدى و بازیک این واحدها را دیر زمانى پس از انسجام آنها قطع کرده و بعضاً باعث استحاله آنها گشته است.
   بیشتر سنگهاى سازند هرمز دست کم دو مرحله دگرگونى را از سر گذرانده که یکى در فشارى متعارف است با درجه بسیار پائین تا پائین، و دیگرى قرابتى با رخساره گلوکوفانیتى دارد. تغییر شکل گستره کاتاکلاستیک و متاسوماتیزمهائى که اینجا و آنجا اثر گذاشته از جمله حوادث پرشمار دیگرى است که این سنگها بخود دیده‌اند.
   هر انگاره‌اى اعم از رومانیائى، خلیج مکزیک یا انگاره‌هاى دیگر که در مسئله دیاپیریزم گنبدهاى نمکى جنوب ایران در نظر گرفته مى‌شود میبایستى پاسخگوى این پرسش‌ها باشد که:
   - چگونه نظم چینه شناسى سازند هرمز پس از پیمودن راهى بس دراز از ژرفا به سطح و بریدن و شکافتن سنگهاى زبرین خود همچنان استوار برجاى مانده است؟
   سنگهاى ماگمائى چه نقشى در پیدائى و صعود سازند هرمز داشته و سرانجام دگرگونیهاى مختلف چگونه رخ داده و رابطه آنها با دیاپیریزم چیست؟

   پیش گفتار:
     پراکندگی گنبدهای نمکی در جنوب ایران یکنواخت نیست و در دو گستره گرد آمده‌اند. یکی بندرعباس ـ سروستان (شیراز) که 101گنبد و دیاپیر را شامل میشود و دیگری گستره جنوب کازرون است که تنها 14 گنبد و دیاپیر دارد. در فاصله میان این دو گستره تاکنون دیاپیر یا گنبد آشکاری گزارش نشده است (شکل 1) . از مجموع کارها و گزارش هائی که بر روی این دیاپیرها انجام شده، مفهوم درست و روشنی از سازند هرمز در دست نیست و سنگهای آنرا بصورت مجموعه‌ای درهم از سنگهای گوناگون با سنهای مختلفی دانسته‌اند که در حین بالا آمدن دیاپیرها از هر جائی کنده شده درهم آمیخته و بدور هم گرد آمده‌اند. چنین تصویری را اشتوکلین (1) بگونه‌ای جامع بدست داده است:
   The formation conists of rock , gypsum and of blocks and contorted masses of all possible sizes consisting of secimentary material such as black fetid limestone , brown cherty dolomite , red sandstone , variegated shale terra – cotta , basalt , quartz porphyry (rhyolite , keratophyre , trachite ect.
   کوشش‌هائی برای بیان چگونگی پیدائی این دیاپیرها بر اساس مکاتب رمانیائی (Rumanian) و کرانه خلیج مکزیک (Gulf coast school) بعمل آمده ولی با بررسیهائی که اخیراً (2) و (3) در بسیاری از گنبدهای نمکی در جنوب ایران و جزائی خلیج فارس صورت گرفته مشخص گردیده که این انگاره ها به طور کامل پاسخگوی ویژگیهای این ساختارهای زمین شناسی و به ویژه چینه شناسی سازند هرمز نیست.
   پراکندگی دیاپیرهای نمکی در جنوب ایران به نظر کنت (4) از هیچ نظمی تبعیت نمیکند و گسله‌ها یا خط واره‌هائی که عامل بالا آمدن آنها باشند شناخته نشده است. اما بسیاری دیگر (5 و 6 و 7 و 8 و 9)، برآمدن دیاپیرها و نظم آنها را تابع گسله‌ها و خط واره‌هائی دانسته‌اند که در شکل (1) نشان داده شده است ولی با اینهمه توانسته‌اند تنها حدود 25 درصد گنبدها و دیاپیرها را روی دو سیستم خط واره یا گسله ردیف کنند و طبیعی است که به علت فراوانی گنبدها ، بویژه درمنطقه بندرعباس ـ سروستان شیراز خطهای دیگری هم میتوان درنظر گرفت و چه بسا درصد بیشتری از گنبدها را در برگیرد ولی کدام خط درست‌تر است؟ و آیا جایگیری گنبدها دارای نظم است؟ مطلبی است که پیرامون آن بحث فراوانی در پی دارد.
   در نقشه تکتونیک شرکت ملی نفت ایران (8) دو خطواره وابسته به پی سنگ نشان داده شده که یکی موازی گسله‌ رازک (9) است و دیگری را گسله بوستانه نام نهاده‌اند (2) روند گسله‌ی رازک و بوستانه کم و بیش یکسان ولی موجدار میباشند. راستای میانگین آنها 15 – 25 از شمال است. این روندهای قدیمی و نقش آنها را بارها در نوشتارهای زمین‌شناسی ایران یادآوری کرده‌اند. نبوی و سبزه‌ای (2) با یک برآورد تقریبی روشن کرده‌اند که بیش از 70 درصد گنبدها و دیاپیرها و تعدادی هم که هنوز از سطح زمین سرباز نکرده‌اند (در نقشه تکتونیک شرکت ملی نفت ایران) روی خط‌های موازی دو گسله یاد شده جای میگیرند.
   حال ببینیم چنین نظمی چه معنائی می‌تواند داشته باشد و آیا ”سازند هرمزمیتواند به مفهوم واقعی کلمه معنائی داشته باشد؟ و اگر چنین باشد چه کمکی میتواند به روشن تر کردن مسئله دیاپیریزم در جنوب ایران بنماید.

   متن اصلی:
     سازند هرمز:
از سال 1851 میلادی (10) تاکنون درباره تبخیریها یا سری هرمز سخنها رفته و نوشتارها پدید آمده است ولی هیچگاه یک ردیف چینه شناسی با واقعیت‌ها و توضیح کامل به عنوان الگو معرفی نشده و تا اندازه‌ای وجود چنین ردیفی نیافتنی بشمار آمده است. در سالهای 1908-1930 کوشش‌ها برای بیان ردیف سنگهای هرمز ولی پس از آن چنین پنداشتند که در گنبدهای نمکی ایران همه چیز درهم ریخته است و هیچ ردیفی را نمی‌توان در آن تشخیص داد.
پس از کوشش های اولین نیکز (10) و بلانفورد (11)، پیلگریم (12 و 13) یک ردیف چینه شناسی بنام ”سری هرمز“ معرفی کرد که واحدهای چهارگانه آن از بالا به پائین عبارتست از:
4- ماسه سنگ ارغوانی رنگ، ماسه سنگ دانه درشت و شیل
3- ولکانیت‌ها، توف و آگلومرا که بطور گچی است
2- دولومیت، آهک، شیل و گاهی ریولیت
1- سنگ نمک
سن این ردیف را که با یافته‌های اخیر (3 و 4) تشابه نسبتاً کاملی دارد پیلگریم ابتدا پس از کرتاسه و سپس تریاس – ژوراسیک دانسته است. ریچاردسون (14) با معرفی ردیفی ناکامل‌تر از پیگیری سن آنرا به کامبرین نسبت داد. در سال 1901 هاریسون (15) با انکار مفهوم ردیف برای این سنگها آنها را بصورت مجموعه‌ای درهم از سنگهای گوناگون توصیف نمود که شیست‌ها و گنایس‌های پرکامبرین تا آهک‌های جلبکی ژوراسیک را نیز در خود دارد. با اینهمه سن سنگهای هرمز را کامبرین پیشین ـ میانی دانست که سنگهای ماگمائی آن جوانتر از کامبرین نیستند. این تصویر تا به امروز بر جای مانده و درک مسئله دیاپیریزم را در جنوب ایران دشوار کرده است.
حال چگونه تبخیریهای روی پی سنگ پره کامبرین قطعاتی از آنرا کنده و با خود بالا آورده‌اند مسئله‌ای است که با انگاشتن بستری ناهموار برای این تبخیریها حل شده است.
از مطالعاتی که اخیراً روی دیاپیرهای استان هرمزگان انجام گرفته (2 و 3) معلوم گشته که روی سنگ نمک یک ردیف رسوبی – آتشفشانی وجود دارد که برخلاف تعریف کلاسیک هرمز، بسیار مشخص و بدون درهم آمیختگی است و به خوبی میتوان مرزها را بررسی کرد و ردیف را باز شناخت. نتیجه این مطالعات به شرح زیر است:
1ـ سنگ نمک پائین‌ترین واحد سازند هرمز است که قاعده آن دیده نمیشود.
2- آنچه روی نمک قرار دارد، ردیفی است که واحدهای مختلف آنرا میتوان از هم بازشناخت و تعریف کرد.
3- سنگهای ماگمائی اعم از اسیدی و بازیک بخشی همزمان این ردیف و پاره‌ای دیگر جوانتر از آن است که باعث گرانیتیزاسیون – متاسوماتیزم و دگرگونی در میان آنها شده است.
4- سنگهائی بجز سنگهای سازند هرمز و یا به عبارتی سنگهای جوانتر از آن در دیاپیرها مگر به ندرت و استثناء یافت نمیشود .
5- آنچه بنام گنایس و آمفیبولیت و شیست‌های پرکامبرین گزارش شده، سنگهائی است که در اثر متاسوماتیزم و گرانیتیزاسیون شیل و ماسه سنگهای سازند هرمز و دگرگونی دیابازها در رخساره شیست سبز بوجود آمده است.
حال به شرح مختصر چینه شناسی سازند هرمز بپردازیم (شکل 2):
این سازند دارای چهار واحد است. هر چند از یک گنبد به گنبد دیگر و حتی در درون یک گنبد اختلافاتی داشته باشد. با اینهمه از یک روند کلی در رژیم رسوبگذاری و سنگهای ماگمایی همراه آنها تبعیت میکند این چهار واحد از پائین به بالا بقرار زیر است:
واحد هرمز 1 1(H) – یا واحد نمکی سازند هرمز
قاعده این واحد معلوم نیست و در هیچ جا بتمامی ظاهر نشده است. اکثر حجم این واحد را طبقات و لایه‌های نمک تشکیل میدهد که با میان لایه‌های نازکی از توف، مارن، آهکهای تیغه مانند، اکسیدها و سولفورهای آهن و ندرتاً سولفور مس همراه است. چنین وضعیتی واحد هرمز را بصورت نوارهائی با ضخامت‌های گوناگون و رنگانگ در آورده است که از چند سانتیمتر تا چند متر در تغییر است. ناگفته نماند که ساخت نوارهای کنونی اکثراً با ساختارهای حاصل از فرایند دگرگونی دینامیک و ترمودینامیک منطبق است، بطوریکه شایسته‌تر است که از این ساخت بعنوان فولیاسیون (برگواری) نامبرده شود.
اکثراً در این نوارها قطعات ریز و درشت سنگهای مختلف کربناتی و ماگمایی دیده می‌شود که ممکن است تصور استقرار آنها را بصورت آواری پیش آورد در حالیکه تکتونیک شکننده حاکم بر این گنبدها و فرایندهای چین خوردگی، بودیناژ و میلونیتی شدن چنین وضعی را پیش آورده است که چنین وضعیتی در میان ردیفهای رسوبی متشکل از لایه‌های نرم و سخت با مقاومت ‌های متفاوت که در معرض تغییر شکل هم قرار میگیرند امری طبیعی است، چه رسد به اینکه طبقات نرم از نمک تشکیل شده باشد.
واحد هرمز 2 2(H) :
این واحد با رنگ قرمزی که در رسوبات زیرین آن غلبه دار از فواصل دوره قابل تشخیص است رنگ قرمز نتیجه پیدائی خاک سرخ در این واحد است.
واحد هرمز2، تناوبی است از مارن های سفید رنگ تا زرد کم رنگ، انیدریت ( که اکثراً به ژیپس بدل گشته)، توف، ایگنمبریت، آهک های نازک لایه سیاه رنگ، آهن سنگ که بصورت نوارهای نازک میلیمتری آهن دار، و اکسیدهای بی‌آب و آبدار آهن – خود نمائی می‌کند.
ایگنیمبریت‌ها، اکثراً از نوع ریولیتی و داسیتی با گرایش قلیایی است این سنگها بهنگام پیدائی خویش به نمک و گچ آلوده شده و بلورهای نمک و گچ را در مجموعه کانی شناختی خود جای داده است. مقطع تازه این سنگها شورمزه و حفرات، نمکی دارد.
طبقات اندکی از ماسه سنگ های قرمز با موج نقش هائی بسیار مشخص و توف های سفید رنگ یا خاکستری سفید رنگ، بسیار ریزدانه که آلودگی آن به نمک و گچ بسیار آشکار است نیز در این واحد گاه دیده میشود.
ضخامت واحد هرمز 2 متغیر و تا چند ده متر میرسد و از جائی به جای دیگر ضخامت آن تغییر میکند.
واحد هرمز 3 (H3) یا واحد آهک های سیاه رنگ جلبکی:
این (واحد در همه جا از ویژگی ثابتی برخوردار است و از طبقات نازک لایه آهکی فتیدی سیاهرنگی تشکیل میشود که عموماً سرشار از فسیل جلبکهای گوناگون است ضخامت این واحد گاهی تا حدود 50 متر میرسد.
واحد هرمز 4 (H4) یا واحد آواری – ولکانیک:
این واحد در هر گنبد دارای لیتولوژی خاص همان گنبد است و معمولاص در جاهائی دیده میشود که واحد نمکی یا ظاهر نشده و یا اندکی از آن رخ نموده است.
رخنمون‌هائی از این واحد در گنبدهای نمکی حمیران، لمزان و پوزه دیده میشود که گسترش فراوانی داشته و ضخامت آنها از 500 متر میگذرد.
بیشتر حجم این واحد را ماسه سنگ‌های قرمز خاکستری و سبزرنگی تشکیل می‌‌دهد که دارای موج نقش هائی چشمگیر است. این طبقات دسیمتری با میان لایه‌هائی از توفیت‌های سبزرنگ سانتیمتری در تناوب است. در بعضی از گنبدها وفور ولکانیک‌ها که اکثراص بصورت توفیت‌های ریزدانه‌ی سفید رنگی ظاهر میشود، چنان است که این واحد را بیشتر به یک احد ولکانیکی می‌‌نمایاند که با طبقات آواری در تناوب است. در بخش‌های بالایی این واحد طبقات چندی از انیدریدیت های دسیتمتری ظاهر میشود که با سنگهای آهکی سیاه رنگ به همان ضخامت در تناوب است.
توفیت بیشتر در بخش‌های پائینی این واحد ظاهر میشود و به نمک انیدریت آلوده است و مزه‌ای شور دارد و بشدت جاذب رطوبت است و بظاهر با کائولینیت اشتباه میشود.
سنگهای ماگمائی سازند هرمز:
سنگهای ماگمائی گنبدهای نمکی به دو گونه مشخص دیده میشود به صورت سنگهای خروجی توف و گدازه در تناوب با سنگهای رسوبی سازند هرز و با بصورت سنگهای نفوذی که سنشان از واحد 4 جوانتر است. دسته اول بیشتر اسیدی تا متوسط و از نوع ریولیت، داسیت و احیاناً تراکیت است که گرایشی قلیائی دارد. دسته دوم را بیشتر دیاباز و گرانوفیر تشکیل میدهد که پی در پی سازند هرمز را قطع کرده است. دیابازها بیشتر بصورت دایک، استوک و توده‌های کوچک دیده میشود که اکثریت قریب به اتفاق آنها، دارای بافت ریزدانه است که نشان میدهد در اعماق کم سرد شده است.
گرانوفیرها اکثراً از نوع کوارتز پرفیری است که گاه بافت درشت‌تری پیدا کرده و به توده‌ای گرانیتوئیدی تبدیل میگردد. این توده‌ها گاه قطعات دیاباز را درخور دارد و نشان میدهد که پس از آنها نفوذ کرده است. تقریباً بدون استثناء گرانوفیرها با رگه‌ها، عدسی‌ها و مجتمع‌های ریز و درشت الیژیست همراه است که گاه حجمی قابل ملاحظه پیدا کرده و از نظر اقتصادی اهمیت پیدا میکند.
الیژیست ها معمولاً بصورت پولک‌های درخشان ریزی است که گاه اندازه آنها درشت‌تر شده و بصورت مجموعه‌هائی از کانیهای پگماتیتی تبدیل میگردد.
بدین ترتیب دیده میشود که لااقل دو فاز ماگمائی در میان گنبدهای نمکی ظهور کرده است که یکی در زمان استقرار واحدهای چهار گانه سازند هرمز است و دیگری پس از استقرار واحد 4 یعنی تکمیل استراتیگرافی سازند هرمز.
در استان چهارمحال بختیاری، در نزدیکی دوپلان یک گنبد نمکی (گنجون) وجود دارد که در آن قطعات بازالتی با ساختاری ریسمانی دیده میشود. در نزدیکی این گنبد نمکی، بین سنگهای پرمین و تریاس زاگرس بلند ترادف نسبتاً ضخیمی از بازالت و ریولیت دیده میشود که موقعیت چینه شناسی آنها بسیار روشن است. البته فاز ماگمائی اواخر پرمین و آغاز تریاس در همه جای ایران یک فاز شناخته شده است و در تعاقب همین فاز است که کافت اقیانوسی شمال زاگرس پدید میایدـ ولی نشان فعالیتی در جاهای آن، چنین برداشتی حاصل شده باشد و یا در بسیاری از جاهای ایران گذر بین پرمین و تریاس تدریجی است و بدون هیچ حادثه‌ای.
حال آنکه در جاهای دیگر و بخصوص زون سنندج – سیرجان و ایران مرکزی چنین فعالیتی در این فاصله، چشم گیر است. اندازه‌ گیری سنی که بر گرانوفیرهای جزیره هرمز به عمل آمده است نیز سن 3 ± 227 میلیون سال را نشان میدهد (14) که همان اواخر پرمین اوائل تریاس است. از طرفی برجستگی گنبدهای نمکی در اواخر پرمین به ثبوت رسیده است. (همایون مطیعی – گفتگوی شخصی).
دگرگونی در سازند هرمز:
بیشتر سنگهای سازند هرمز دگرگونه شدن و پاره‌ای بخوبی متبلور گشته و گاه حالت پگماتیتی بخود گرفته است.
پیدائی کانی هائی نظیر آلبیت درمیان سنگهای کربناتی، اژیرین، هدنبرژیت، ریبکیت، اپیدوت، کلریت و ... همه گواه بر این معنا است.
نمک از دگرگونی متاثر شده و تماماً بلورین است. در پاره‌ای مکانها مانند جزایر قشم و لارک این پدیده باعث روانی، تخلیص و تبلور نمک گردیده و صخره‌های بزرگی از بلور نمک را پدید آورده است که ارزش اقتصادی قابل توجهی دارند.
وجود بلورهائی مثل اژیرین، آلبیت و ریبکیت قرابتی به دگرگونی گلوکوفانیتی نشان میدهد ولی در اینجا این سئوال پیش میاید که آیا همیشه شرایطی چنان نامتعارف باید پیش آید تا چنین کانیهائی پدید آیند؟
بهر حال وقوع کانیهای سدیم دار بهمراه کوارتز، اپیدوت، اکتینوت و حتی الیژیست در میان درز و شکاف های دیابازها، دال بر شرائطی است که پس از انسجام سنگهای سازند هرمز استقرار یافته است. ممکن است چنین پنداشت که این شرائط در زمان های بعد و بهنگام نفوذ دیاپیری سنگهای نمکی برقرار شده باشد ولی بعید است بدون عامل گرمائی چنین شرائطی را بوجود آورد.
سن سازند هرمز:
ترکیب لیتولوژیک و ترتیب واحدهای 3 و 4 از سازند هرمز شباهت نزدیکی با سازندهای میلا و ایلبک در چاه شماره 1 دارنگ (شکل 3) و زردکوه بختیاری در زاگرس دارد که توسط قویدل سیرکی (17) گزارش شده است.
جلبک‌های Cryptozoom rosemontensis staufer واحد 3 که توسط حمدی (گفتگوی شخصی) به کامبرین پسین تا اردویسین پیشین نسبت داده شده است و نیز تریلوبیت های کامبرین که توسط Lees (18) در میان این سنگها گزارش شده است این فرض را تقویت میکند – در قاعده واحدهای آهکی سازند میلا در گوجر (شمال شرق کرمان) یک واحد چند ده متری انیدریتی – کلاستیک وجود دارد (سبزه‌ای گفتگوی شخصی) که بسیار شبیه واحدهای تبخیری – کلاستیک زیر واحدهای کربناتی سازند میلا در زردکوه بختیاری، چاه دارنگ و چاه شیرین در شمال بندرعباس است. قویدل (گفتگوی شخصی) و (17) سن این واحد را به کامبرین میانی نسبت میدهد. شباهت این واحد با واحد شماره 2 سازند هرمز بسیار است. با این ترتیب دیده میشود که واحدهای 2 تا 4 سازند هرمز قابل مقایسه با گروه میلا در شرق (19) و مرکز ایران و سازندهای میلا و ایلبک (17) در زاگرس است و سنی معادل کامبرین میانی تا اردوویسین دارد.
واحد 1- یا واحد نمکی سازند هرمز می‌تواند با واحد 2 در تداوم باشد. وجود نوارهائی از اکسید آهن، توف، آهک‌های نازک لایه سیاه رنگ و پسودومرف های نمکی در واحد 2 و ماهیت تبخیری این واحد در جهت تقویت این فرض است که در اینصورت این واحد نیز نمی‌تواند سنی قدیمتر از کامبرین داشته باشد. از طرف دیگر در لکره کوه (شمال شرق کرمان) توده‌های نمکی ـ گچی که شباهت بسیاری به واحد 1 سازند هرمز دارد در زیر سازند لالون قرار میگیرد و در گوجر (شمال شرق کرمان) واحد تبخیری – کلاستیک سازند میلا روی ماسه سنگها و کنگلومراهای سازند داهو (20 می‌نشیند که این آخری با یک دگرشیبی مشخص روی سری‌های دزو – ریزوی (20) دگرگون شده قرار گرفته است (سبزه‌ای گفتگوی شخصی). با این ترتیب واحد 1 سازند هرمز با سری دزو قرابت پیدا می‌کند که با داشتن فسیل‌های آلکی (Griv anella machurica) (22) سنی معادل کامبرین پائینی می‌یابد (21)- ولی با توجه به حادثه‌ی دیناموترمالی که سنگهای پیش از سازند لالون را تغییر شکل داده، دگرگونی و گرانی تیزه کرده است و نیز تداوم لیتولوژیک واحدهای 1 و 2 از سازند هرمز چنین مقایسه‌ای دور از ذهن مینماید.
3- مسئله دیاپیریزم و تشکیل گنبدهای نمکی:
بخوبی مشخص شده که سازند هرمز، با ردیف چینه شناسی مشخص دارای بخش لیتولوژی و کم و بیش بدون تغییر قابل شناسائی است
به دیگر سخن، نظم و ردیف این سازند به همان صورت زمان تشکیل پابرجاست. بنا بر این با توجه به چینه شناسی و دیگر نکته‌های شناخته شده، هر مدلی که برای تشکیل گنبدهای نمکی ارائه شود ضروری است به پرسش‌های زیر پاسخ دهد و یا به ویژگیهای مورد بحث برسد. و در این راستا مکانیسم حرکت و جابجائی باید بر استدلال های مکانیکی، فیزیکی و ترمودینامیکی استوار گردد.
1- ردیف رسوبی (چینه شناسی) سازند هرمز به چه علت از زمان تشکیل (کامبرین پیشین) تاکنون همچنان بطور نسبی سالم مانده است؟
آیا نمک واحدهای روی آن، یعنی سازند هرمز، با همان نظم اولیه با هم بالا آمده‌اند؟
2- ماهیت دگرگونه های یافت شده در گنبدها چیست و چرا وجود دارد؟
3- نقش ماگماتیسم باریک و اسیدی در تشکیل گنبدها چیست و چه پیوندی با رسوبهای تبخیری دارد؟
4- سنهای پرتوسنجی گونه که تاکنون در نوشتارها آمده، چه مفهومی دارد؟
5- سنگ نمک در حقیقت یک سنگ دگرگونه است. چرا چنین است؟
6- برای ناخالصی های نمک و چگونگی جای گرفتن تکه سنگهای اسیدی و بازیک در نمک هرمز چه توضیحی داده میشود؟
7- علت دگرگونه بودن سنگهای بازالتی و نمکدار بودن برخی از ریولیت‌ها چیست؟
8- وجود بلورهای کوارتز، آلبیت و ... در سنگهای آهکی بدبو به چه فرآیندی وابسته است؟
9- چرا در گنبدهای نمکی، سنگهای رسوبی جوانتر از سازند هرمز دیده نمیشود؟
10-وجود کربوناتیت‌ها، آربست کوهی، ری بکیت منیزیم دار و ... چگونه توضیح داده میشود؟
11- علت ناهمزمانی آشکار شدن گنبدها در سطح زمین چیست و ناقرینگی شکل گنبد به چه علت است؟
12- آرایش و جایگیری کنونی گنبدهای جنوب ایران چه پیوند زایشی با نیروی شکل دهنده این ساختارهای زمین شناسی دارد؟
به گمان ما پاسخگویی به آنچه که مطرح شد، از اصلی ترین پایه‌های هر مدل و الگوی زایشی برای شکل گیری گنبدها و دیاپیری‌های نمکی جنوب ایران است، چه بسا بدون طرح سئوالات فوق که متغیرهای متفاوتی را در مدل وارد مینماید امکان بررسی چگونگی تشکیل گنبد نمکی در ابعاد مختلف حاصل نمیگردد و همانند آنچه که تاکنون مطرح بوده است مکانیسم واقعی نیز ناشناخته باقی بماند
درباره گنبدهای جنوب ایران و چگونگی تشکیل آنها، در همه نوشتارها می‌بینیم که کم و بیش هر دو انگاره رومانیائی و خلیج مکزیک را با هم در نظر گرفته و تنها فاکتورهایی را بر آنها افزوده‌اند.
به دیگر سخن، زمین شناسان زیادی عنوان کرده‌اند که نیروهای تکتونیکی و خاصیت سبکی و رفتار ویسکوپلاستیکی سنگ نمک، با هم، موجب صعود نمک و تشکیل گنبد و دیاپیر شده‌اند.
اوبراین (23) می‌نویسد که دایکها و توده‌های نفوذی بازیک، راهی را برای گریز و کوچ نمک به سطح زمین فراهم کرده‌اند و نمک از نقطه ضعفی که در همبری این توده‌ ها با سنگهای میزبان بوجود آمده، به علت نیروی لیتواستاتیکی بالا آمده است. او سپس نوشت (24) که دیاپیرهای زاگرس بیش از کارساز بودن کوهزایی، به علت وزن زیاد رسوب روی نمک، رشد می‌کرده‌اند
نکته اصلی در این توضیح ها که از سوی بسیاری از زمین‌شناسان عنوان شده اینستکه:
نمک در مدت دراز کوچ خود، از ژرفا به سطح زمین، همه چیز را در هم ریخته است و به اصطلاح پوشسنگ را سازمان داده است.
با پذیرفتن اندیشه‌های یاد شده، هرگز نمیتوان پرسش 1 را پاسخ داد. چگونه ممکن است انتظار داشت که ردیف چینه شناسی هرمز، پس از کوچ دراز و پرخورد نمک، همچنان سالم پابرجای بماند و هیچ تغییری را نشان ندهد.
آیا امکان دارد که سنگهای روی نمک ( برای مثال بخش‌های 2 و 3 و 4 سازند هرمز) بعلت نیروهای حرکتی نمک‌ها شکسته شوند و بصورت بلوکهای شناور در توده نمک درآیند و راهی بس دراز (چند کیلومتر) را پیموده بالا بیایند، از برخوردها سالم بمانند و به سطح زمین‌ یا نزدیک سطح زمین برسند و آنگاه پس از حل شدن نمک، در برگیرنده آنها بار دیگر، همه و همه سرجای نخست خود قرار گیرند و ردیف چینه شناسی را بازسازی کنند؟
تردید نیست که پاسخ منفی است و باید فرآیندها و مکانیسم دیگری را جستجو کرد.
در این باورها، نارسایی گویایی وجود دارد. برای مثال، نمک توانسته است از بستر پرکامبرین و دگرگونه خود تکه‌هایی را بالا بیاورد ولی توان کندن و آوردن آنچه که در روی آن بوده را نداشته است. روشن نیست چرا تکه سنگی از واحدهای جوانتر از هرمز در این گنبد و دیاپیر دیده نمیشود؟ پلایر (13) می‌‌نویسد که کمیاب بودن سنگهای میزبان نمک از مشخصه‌های مهم گنبدهاست. هیچ توده سنگی از مزوزوئیک یا سنوزوئیک دیده نشده است.
تا پیش از نبوی و سبزه‌ای (2) به ماهیت واقعی سنگهای دگرگونه (شیت، گنایس ... ) اشاره‌ ای نشده و هیچکس نیز ثابت نکرده است که سن آنها پره کامبرین باشد.
در حقیقت باید گفت که نه تنها به پرسش 2 پاسخ نداده‌اند، بلکه آنرا بی‌اهمیت شمرده و از آن گذشته‌اند؟
هیچ اشاره‌ای به نقش ماگماتیسم در تشکیل گنبد نشده است. برخی نوشته‌‌اند که سنگهای ماگمائی همزمان با سازند هرمز تشکیل شده‌اند (گدازه‌های بالشتی را عنوان کرده‌اند)
هاریسون (15) می‌نویسد که در گنبد نمک پوهل، گرانیت وجود دارد ولی همبری آن با دیگر سنگها مشخص نیست.
در گزارش تهران برکلی (27) آمده است... به نظر میرسد این نفوذیها همزمان با رسوبگذاری سری هرمز یعنی در زمان پرکامبرین شکل گرفته‌اند...
در اینجا می‌بینیم که پاسخهای متفاوت و تا اندازه‌ای بدون دلیل به قسمتی از پرسش 3 داده شده است ولی پرسش اصلی همچنان بدون پاسخ است.
سنهای پرتوسنجی گونه گونی توسط پلایر (6) و دیگران گزارش شده است که بسیار متفاوت است. او سن سنگهای اسیدی را ژوراسیک – کرتاسه گزارش کرده و کنت (4) – عقیده دارد که این سن‌ها ظاهریست و امکان دارد جنبش بعدی نمک بر آنها تأثیر کرده و یا ماگماتیسم جوانتری در کار بوده باشد.
درباره تغییر شکل سنگ نمک هرمز، در کمتر نوشته‌ای، نکته‌ای دیده میشود. هولزر و صمیمی (23) درباره نمکهای جزیره هرمز می‌نویسد که: نمک بطور محلی دارای – قمستهای بیضی شکل و متفاوت است که شبیه نمک چشمی در تبخیریهای آلپ است و اینها، امکان دارد به علت فرآیندهای دگرگونی باشد.... توضیح بیشتری داده نشده است.
تالبوت (25) ، شیوه‌های دگر شکلی نمک را در مورد کوه نمک دشتی (نزدیک بوشهر) خیلی خوب شرح داده و اشاره‌هایی به دگرگونی نموده است.

   نتیجه گیری:
     بنابر آنچه نوشته شد، تاکنون بسیاری از پرسشها و بویژه سالم بودن ردیف چینه شناسی سازند هرمز در گنبدهای نمکی بدون پاسخ مانده است. در این زمینه میتوان گفت که توجهی به این موضوع نشده است. در همریخته بودن نمک و دیگر سازندهای هرمز آنچنان پذیرفته شده که امکان تعیین پیوندهای چینه شناسی آنها را دو برونزد نزدیک به هم را نیز ناممکن دانسته‌اند – آغاز جنبش نمک از دوره تریاس دانسته‌‌اند (علا 26). نقش ماگما و گرما، در دیاپیری‌های نمکی، آرام آرام خود را نشان داده است.

   منابع:
     1. Stocklin, J., (1972). Lexique stratigraphique International Vol. III Fasc 9b pp. 113.
   2. Nabavi, M.H., and Sabzehi, M., 1987. Geological and petrological studies on Gachin and Angohran Salt plugs. Submitted to the Ministry of Industry. Report in persian.
   3. HoushmanJ Zadeh, A., Jafari, S.A., Mortazavi, M., 1989. Reconnaissance studes of South-East Iran salt plugs. Submitted to Governary of Hormozgan. (Report in Persian).
   4. Kent, P.E, 1970. The emergent Hormoz salt plugs of Southern Iran. J. Petrol. Geol. I.
   5. Falcon N.L., 1967. The geology of North-East margin of the Arabian base- ment shield, Advacement of science, London, Sept. 1967 pp. 31-42.
   6. Player R.A., 1969. Salt plug study N.I.O.C., rep. 1146.
   7. Stocklin, J. and Nabavi, M.H., 1975. Tectonic map of Iran 1:2.500.000 G.S.I.
   8. Nioc, Tectonic map of Iran 1977.
   9. Esfandjari a

کلید واژه ها: سایر موارد