جغرافياى تاريخى
جغرافياى تاريخى استان
سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه سيستان در شمال و ناحيه بلوچستان در جنوب تشکیل شدهاست.

- وجه تسميه و پيشينه تاريخى سیستان
سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، سرزمين افسانه ساز کهن ايران ،خاستگاه اسطوره ها و حماسه ها و دست خوش حوادث گوناگونى در طول تاريخ ايران زمين بوده است . اين سرزمين در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده و همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی میباشد. اين سرزمين باستانى در ادوار مختلف داراى اسامى گوناگون از جمله : سيوستان، سکستان ، سيستن ، ماساژت ، آريا پليس ، درانگيانا ، زرنگ ، زرنج ، نيمروز يا نصف النهار ،زاول ، زابل و دهها نام ديگر بوده است . تاریخ نگاران ،سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت دادهاند. این ناحیه به دلایل موقعیت خاص استراتژیکی و جغرافیایی در تمام دورههای تاریخی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. سیستان در زمان هخامنشیان، منطقهای آباد بود. این امر در کتیبههای بیستون و تخت جمشید که سیستان را یکی از ممالک شرقی داریوش ذکر کردهاند، منعکس شده است.
نام سیستان از نام اقوام آریایی « سکا» اخذ شدهاست. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافتهاند . نام قدیمی سیستان «زرنگا» یا «زرنگ» بود. پس از مهاجرت «سکاها» به طرف جنوب، در زمان فرهاد دوم اشکانی گروهی از آنان در زرنگ مستقر شدند. از این زمان به بعد زرنگ، به نام آنان سکستان نام گرفت. شهر زرنگ فعلاً جزء افغانستان است و در محل آن روستای کوچکی به نام «نادعلی» قرار دارد. در نزدیکی آن روستا، تل بزرگی است و بر فراز آن تل، هنوز آثار خرابههای ارک زرنگ و قلعه و باروی آن دیده میشود. لفظ زرنگ، قدیمیترین نام سیستان و زاولستان است که در کتیبه داریوش، زرنگا آمده است. به عقیده محققین «زرنگ» و «زریه» که در زبان اوستایی به نام دریاست و «دریه» در لغت هخامنشی و «زریا» در پهلوی و «دریا» به زبان امروزی همه یک مفهوم دارند و مراد از آنها دریای «زره» یا «هامون» است. مؤلف کتاب «حدود العالم» نیز «زرنگ» را مرکز سیستان دانسته است. نیمروز، نام دیگر سیستان است و به معنی جنوب است. بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطورهای ایران چون زال، سام و رستم نسبت میدهند. زمانی که سیستان به دست اردشیر بابکان فتح شد، جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار میآمد. در سال بیست و سه هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند، ولی در اثر نافرمانی مردم این ناحیه شورشهای متعددی بروز کرد. سرانجام در زمان معاویه، مردم این خطه به اطاعت کامل اعراب درآمدند و عبدالرحمان که فاتح سیستان بود، به حکومت آنجا منصوب شد.
اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام «یعقوب لیث صفاری» بود که از رودخانه سند تا شطالعرب را تحت فرمان داشت. عمرولیث- برادر وی نتوانست این موقعیت مهم را حفظ کند و سرانجام به دست اسماعیل سامانی در بغداد به قتل رسید.با وجود این،سیستان تا چندین قرن تحت سلطه امرای صفاری باقی ماند وطاهراز نوادگان عمرتا دویست و نود و پنج هجری قمری ایالت فارس و کرمان و سیستان را تحت فرمان خود داشت و بعد از وفات او سلسله صفاری روی به ضعف گذاشت بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک مدتی در این سرزمین فرمان راندند. در زمان مغولان و تیموریان، خرابیهای زیادی در سیستان به وجود آمد که به از بین رفتن سدها، کانالها و مناطق آباد سیستان منجر شد.
در سال ششصد و ده هجری قمری، جلالالدین خوارزمشاه از هندوستان وارد سیستان شد و به منظور مبارزه با مغولها به گردآوری و تجهیز سپاه پرداخت. چنگیزخان، جغتای را اعزام کرد تا ضمن تصرف هرات مانع پیوستن لشکریان تازه نفس به لشکریان جلالالدین شود. سرانجام سلطان جلالالدیناز جغتای شکست خورد و سردار مغول با بیرحمی هر چه تمام به قتل و غارت و ویرانگری در این سرزمین پرداخت. در سال نهصد و چهارده هجری قمری، شاه اسماعیل صفوی سیستان را تصرف کرد. پس از شاه اسماعیل- در زمان حکومت نادرشاه- اختلافهای داخلی سبب خرابیهای زیادی در این سرزمین شدسرانجام سپاهیان ایران در هزار و هشتصد و شصت و پنج میلادی، سیستان را از دست امرای سرکش پس گرفتند و دو سال بعد این سرزمین تحت حکومت امیر منصوب دولت مرکزی ایران قرار گرفت.
در سالهای بعد نیز این منطقه دستخوش حوادث و وقایع زیادی شد کشمکشهای افغانستان با ایران بر سر ادعاهای آن کشور نسبت به سیستان منجر به دخالت بریتانیا به عنوان حکمیت گردید. کمیسیون تشکیل شده توسط بریتانیا، سیستان را در امتداد خطی از بند سیستان بر هیرمند به طرف کوه ملک سیاه در غرب گودزره، بین ایران و افغانستان تقسیم نمود. با این کار، قسمتی که اروپائیان عنوان «سیستان خاص» به آن دادهاند (در مقابل «سیستان خارجی» که به افغانستان واگذار شد) به ایران تعلق گرفت طی دهههای اخیر منطقه سیستان با توسعه زیربناها و استقرار برخی از صنایع و رشد مناسب فضای شهری و روستایی، نسبت به گذشته آبادانی فراوانی یافته است.
سر زمین سیستان دارای مکان های باستانی ودیدنی فراوانی است مانند :کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا)است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور میکند. کوه خواجه از سه سلسله اشکانیان ،ساسانیان و حکومت های اسلامی بعد از آن در خود آثاری بجا دارد . از ديگر آثار و بناهاى تاريخى سيستان ميتوان به :رام شهرستان، زاهدان کهنه، شهر باستانى زرنج، شهر سابورى شاه، کندرک، شهر سوخته و .... اشاره نمود.
- وجه تسميه و پيشينه تاريخى بلوچستان
ناحيه بلوچستان که قسمت جنوبى استان رادربرمى گيرد نام آن درکتيبههای بيستون و تختجمشيد داريوش بزرگ هخامنشی، ماکا يا مَکَه آمده است و ايالت چهاردهم بوده است.بلوچستان را در زمان ساسانيان، کوسون میگفتند اما کهنترين نام آن همان ماکا يا مک میباشد که هرودت آن را مِکيا يا مکيان خوانده است.نامهای ذکرشده تا پس از اسلام در ميان مردم معمول بوده است، زيرا در سدهی نخست هجری قمری که عربها بر اين سرزمين دست يافتند، مکران نام داشت. بدين ترتيب سدهها این سرزمين مکران ناميده شده است و جهانگردان عرب هم به نام مکران از اين ناحيه ياد کردهاند.به باور برخی مورخان، بلوچها در گذشتهی بسيار دور ازمناطق دیگر به مکران مهاجرت کردهاند و از اين زمان به بعد نام بلوچستان از آنان ماخوذ شده است.
کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچها درآن سکونت کردند.در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نمودهاند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپههای بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد میرساند. آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد.
یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی(۲۳۰ پ- م) به دنبال سقوط هخامنشیان از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگهای روان، بیابانهای خشک و بیآب و سرسختی مردمان این سرزمین، اکثر قوای خویش را از دست داد .در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین توسط اعراب مسلمان فتح و متعاقب آن اکثر مردم این سرزمین به اسلام گرویدند . در زمان طاهريان بلوچستان جزء ايالت سند به شمار ميرفت و در سال 250 ه'.ق يعقوب ليث صفارى آنجا را فتح کرد. اعقاب سامانيان تا سال 379ه'.ق بر خراسان، کرمان و بلوچستان و سند و سيستان حکومت کرده اند تا اين که در سال 304ه'.ق ديلميان منطقه بلوچستان را تصرف کردند و بعدها در زمان سلطان محمود و سلاجقه بارها بين آنان و بلوچها جنگ و درگيرى رخ داد و اين منطقه بين آنان رد و بدل شد.
در سال 628ه'.ق هم زمان با حمله مغول، سلطان جلال الدين خوارزمشاه از هندوستان وارد مکران شد و براى مبارزه با مغولان به جمع آورى و تهيه سپاه پرداخت. اين حرکت او، توجه چنگيزخان مغول را به خود جلب کرد و باعث شد تا چنگيز، جغتاى مغول را مأمور فتح هرات و جلوگيرى از سلطان جلال الدين کند. جغتاى مغول، سلطان جلال الدين را شکست داد و با بيرحمى تمام به قتل و غارت مکران پرداخت.
در سال 749ه'.ق پسر امير مظفر، امير مبارز الدين، بلوچستان را فتح کرد و در سال 800ه'.ق تيمورلنگ اين ناحيه را غارت کرد. پس از او سلطان اويس که از جانب تيمور والى بلوچستان شده بود تا سال 824ه'.ق توانست حکمرانى خود را در آن منطقه تداوم بخشد. در دوران حکومت صفويه سرزمين بلوچستان، نواحى کيچ و مکران به تصرف قزلباشها درآمد. اما در زمان سلطان محمدخدابنده در سال 985، نتوانست آن منطقه را حفظ کند تا اين که مجدداً در سال 1017ه'.ق شاه عباس، فرمان تصرف بلوچستان را داد.
در سال 1022ه'.ق ملک شمس الدين حاکم مکران عليه دولت مرکزى طغيان کرد. از اين رو شاه عباس بزرگ، گنجعلى خان والى کرمان را مأمور قلع و قمع او کرد. پس از سرکوب شورش، شاه عباس، مکران و سيستان را ضميمه حکومت گنجعلى خان کرد. در سال 1215ه'.ق در دوره حکومت محمد شاه قاجار، حبيب الله خان ترکمن با تصرف قلعه بمپور کشتارى هولناک راه انداخت، عدهاى از مردم را کشت و جمعى را اسير نمود و عده اى ديگر نيز به کوههاى سرحدى متوارى شدند. در جريان انقلاب مشروطيت اين ايالت مرکز درگيرى خونين و قتل و غارتهاى وسيعى شده بود. در اين زمان بر اثر سوء تدبير و رفتار غير انسانى بعضى از حکام وقت در اخذ ماليات و غيره بار ديگر نفوذ و استيلاى حکومت مرکزى کاهش يافت و به تدريج کار به جايى رسيد که دخالت مأموران دولتى به طور کلى از خاک مکران قطع شد و دولت براى اخذ ماليات و برقرارى قدرت به خانهاى با نفوذ بلوچ متوسل گرديد.
سرداران و خانهاى مزبور نيز از ضعف حکومت مرکزى استفاده کرده و به جاى اين که براى دولت کار کنند پايه استقلال خود را مستحکم کرده و پس از چندى هر ناحيه از مکران تحت نفوذ يکى از رؤساى طوايف بلوچ درآمد و بر همين اساس سعيد خان بليده اى پس از پدر، حکومت قلعه نيکشهر، بنت، چابهار، تيس و ديگر مناطق را به دست گرفت و اسلام خان شيرانى را به سمت کدخدايى اين مناطق انتخاب کرد.
در طول اين مدت، بر اثر دخالت مستقيم و غير مستقيم مأمورين انگليسى، درگيرى بين خوانين در مناطق مختلف برقرار بود، چنان چه حسينخان، پسر سعيدخان، عليه شيرانى اقدام کرد ولى با اقدام به موقع انگليسيها از مرگ نجات يافت. با شروع جنگ جهانى اول کشور ايران در معرض تهاجم قدرتهاى بزرگ قرار گرفت و در راستاى نيل به اهداف خود، روسها راه آهن ماوراى قفقاز را به تبريز اتصال دادند و انگليسيها نيز راه آهن هندوستان را به زاهدان رسانيدند و حتى ميخواستند آن را به مشهد اتصال دهند. علاوه بر راه آهن، فرودگاهى نيز براى هواپيماها در زاهدان احداث شد و در نظر بود فرودگاه ديگرى هم بين ميرجاوه و زاهدان ساخته شود که آثار آن هنوز باقى است. اما به دنبال شکست آلمان و وقوع انقلاب روسيه، نقشه ها تغيير يافت. ولى انگليسيها که هنوز نااميد نشده بودند ناحيه حرمک را اشغال کردند و در جهت احداث راه شوسه زاهدان - تربت حيدريه يک هنگ کامل در اين محل مستقر کردند. مردم متدين، آزاده و وطن پرست بلوچستان که با استقرار قواى انگليس در خاک ايران مخالف بودند شبانه به اردوى آنان حمله ور شدند و حدود 100 تن را کشتند. از اين رو ارتش اشغالگر انگليس مجبور به خروج از منطقه شد ولى مدتى بعد مجدداً به اين ناحيه وارد شدند و بناهاى ديگرى در پيرامون حرمک ساختند و به صورت دفاعى در آن جا استقرار يافتند.
با شروع جنگ جهانى دوم در سال 1320 شمسى انگليسيها که خود را در منطقه بلوچستان ايران يکه تاز ميدانستند با مسلح کردن طوايف بلوچ و فرستادن جاسوسان مختلف در ميان آنها سعى در حفظ منطقه و جلوگيرى از نفوذ قواى روسيه از طرف خراسان به خاک اين استان و در نتيجه حفظ مرزهاى هندوستان را داشتند. هر چند با پايان جنگ، قواى رسمى انگليس از کشور خارج شدند وليکن نفوذ سنتى انگليس بر منطقه سيستان و بلوچستان از طريق خوانين خود فروخته تا استقلال هند و پاکستان در سال 1948 ميلادى، باقى ماندند.